انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن
انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن

تیره

 بنام نور آخر

چشمه‌ای دیدم راه به راهتیره چون آب

در راهی کمتر کوتاه

آن طرف باغی سبز و دور

کوهی سبز به افلاک آبی سر به سر

ابری تار بر کوهی قهوه‌ای سوخته

خاکستر بر اجاق نشسته کاهگلی بی آب

باری است بر دوشم سنگین و طاقت فرسا

سنگین چون بیابان سنگلاخ در کمر کوهی بزرگ

می‌نشینم بر سر راهی به امیدی

نیست شرط عقل بریدن

نیست حقم روز قیر تن

جاریست زندگی در کنارم در برم

بی برم چون شاخه خشک

چون ماری خزیده در آفتاب تموز

ارغوان تن باطن‌اش را ننگرم

شیرین کام زهرش را نچشم

چشم بر در از دور در فراق

فرق است بین در و دیوار

هم کرم و بی بصر ، بی صبر و بی پر

راستش را بگو چه خواهی از بشر

نازم در انگشت نه بر سرانگشت

رازهاست در دست رازق برقرا

بی‌قراری می‌کنی هر دم جای گل

شوق تن دارم که بی‌تن باشم

نیزه‌ها برکشم در کار تو

تیره گشته آنجای افق

ابر و  آب چاه شوق

تار است چشمان گوهری

تاراج گشته قافله در گذری

نازک گشته شیشه‌ی بازی‌ها

بازی گشته همه کارها

گشته کارها سربازی

سربازی و عشق بازی در میان کارزار

زار گشته روزگار امروز ما

با این دیدگاه بی رمق استاد ناب

تقویم بی ورق را چه گویی

سال بی روز را چه بویی

تو در میان و او در نیام

ما کجا اندر سوی شام

می بینم نیلوفر ارغوانی را

فیلی با خرطومی در گونی

ساز تیره تارش کجاست

تار مشکی اشکش چراست

موی طلایی خاکستری

خاکستر تنور چرا مشکی است

اشک ماتم هم امروز تاریک

تاریک هم جزی است از تاری

تار مویی هم به هوای نوریست

ظلمت کابوس هم از جوریست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد