انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن
انار

انار

معرفی انار و دلمشغولیهای یک هموطن

شهید محمد کاظمی

بسم رب الشهدا و الصدیقین

متن زیر را برادر روحانی آقای محمود یوسفی از روحانیون با مرام لطف آباد است  برایم ارسال نموده است با حفظ امانتداری فقط ویرایش تایپی لازم صورت گرفته است.

با تشکر از این روحانی گرامی زندگی پرافتخار جانباز شهید محمد کاظمی را در ذیل می‌آورم:

شهید محمد کاظمی، جانباز شیمیایی و قطع نخاع که بیش از بیست سال در فراق یاران سفر کرده، درد و رنج جراحت ها را با یاد آن عزیزان التیام بخشید و نهایتاً در بهمن 87 به قافلة شهدا پیوست...


شهیدی از حسین‌آباد کشکوئیهشهدا یادتان بخیر

  شهید محمد کاظمی، جانباز شیمیایی و قطع نخاع که بیش از بیست سال در فراق یاران سفر کرده، درد و رنج جراحت ها را با یاد آن عزیزان التیام بخشید و نهایتاً در بهمن 87 به قافلة شهدا پیوست، در بیست سال پایان عمر دنیایی‌اش، 48 بار عمل جراحی شد و بیش از چهار سال از بهترین لحظات عمرش را روی تخت بیمارستان گذراند.

آموزش غواصی

سال63 با تعدادی از دوستان و همکلاس‌های دبیرستانی تصمیم گرفتیم از کشکوئیه رفسنجان عازم جبهه شویم. ثبت‌نام کردیم و از آن‌جا به اهواز و سپنتا اعزام شدیم. پس از تقسیم نیروها، در گردان 414 به فرماندهی شهید علی بینا سازماندهی شدیم. از آن‌جا که بچه‌های گردان 410 به فرماندهی شهید حاج احمد امینی اکثراً بچه‌های رفسنجان بودند، ما نیز به آنها پیوستیم. شهید بینا بسیار دوست داشتنی بود و تکیه کلام خاصی داشت که بچه‌ها را «بچه مسلمان» صدا می‌زد. کارِ گردان 410 بیشتر غواصی در آب بود. شهید امینی ما را برای آموزش غواصی آماده کرد. مدتی در استخر مس سرچشمه، چند روزی در سد دز و سپس در نهرهای منتهی به اروند آموزش و تمرین را ادامه دادیم.

نیروی عملیاتی

ما برای عملیاتی آماده می‌شدیم که نمی‌دانستیم کی و کجا انجام می‌شود. مدتی در بهمن‌شیر مستقر شدیم. شب‌ها بچه‌ها در نخلستان‌های اطراف پخش می‌شدند و به دعا و مناجات و نماز می‌پرداختند. امینی برای بچه‌ها مثل پدری مهربان بود. اگر کسی وارد این گردان می‌شد نمی‌فهمید فرمانده کیست؟
ده روز به عملیات، ما را به نهرهای بلامه و علی‌شیر بردند. شب‌ها با دوربین، سنگرهای عراقی‌ها را به ما نشان می‌دادند.

نورانیت بچه‌ها

یک شب یک روحانی وارسته و عارف به نام سیدکمال موسوی را آوردند که در جمع بچه‌ها صحبت کند و به بچه‌ها روحیه بدهد. مرحوم سیدکمال گفته بود من نورانیتی در این بچه‌ها می‌بینم که نیازی به وجود امثال من ندارند و رفت.

آماده برای والفجر هشت

یک روز از قرارگاه خاتم، تعدادی از فرماندهان برای بازدید از نیروها و سنجش آمادگی آنها آمده بودند. شهید امینی مرا به جمع این فرماندهان که در بین آنها فقط حاج قاسم (سردار سلیمانی) را می‌شناختم، دعوت کرد. یکی از آنها از من پرسید: اگر بخواهی شناکنان از بهمن‌شیر عبور کنی چقدر طول می‌کشد؟ گفتم: رفت و برگشت سه دقیقه. گفتند: لباس غواصی بپوش و برو توی آب. پوشیدم و آمادة رفتن شدم. حاج احمد گفت: یادت باشه گفتی سه دقیقه. گفتم: خیالت راحت باشه، کمتر بشه، بیشتر نمی‌شه. مسیر 150 متری را در کمتر از سه دقیقه رفتم و برگشتم. وقتی برگشتم، حاج قاسم لب آب دستم را گرفت و مرا بالا کشید. فرماندة قرارگاه خاتم پرسید: آیا همة نیروها این مسیر را در سه دقیقه طی می‌کنند؟ گفتم: بله. گفت همه با هم بروید. رفتیم و برگشتیم و همان سه دقیقه شد. فرمانده گفت: شما هر کدام یک فرماندة گردان شده‌اید. بعدها فهمیدیم که ما را برای عملیات والفجر هشت آماده می‌کردند.

شب وداع یاران

یک شب حاج قاسم آمد و بچه‌ها را طبق نقشه توجیه کرد. شب وداع فرا رسید. ما هیچ وقت ندیده بودیم که حاج احمد(امینی) نوحه بخواند، اما آن شب به نوحه‌سرایی پرداخت و این جمله را که «حسین فاطمه سر در بدن نداشت» خیلی تکرار می‌کرد. آن‌قدر گریه کرد که غش کرد.
شب عملیات فرا رسید. حاج احمد به بچه‌ها گفت: دعا کنید اگر شهید شدم، مانند مولایم حسین(ع) سر در بدن نداشته باشم.

آب اروند، آن شب بسیار وحشتناک بود. صدای عجیبی داشت. واقعاً ترسناک بود، ولی خدا ترس را از وجود بچه‌ها دور کرد. حاجی، اروند را به فاطمه زهرا(س) قسم داد که بچه‌ها را کمک کند.

گشتی عراقی

طنابی را حلقه حلقه آماده کرده بودیم که داخل آب از هم جدا نشویم. وقتی رفتیم داخل آب، بیست متر که رفتیم، همه از هم پراکنده شدند. دو طرف آب، نخلستان بود. تشخیص نمی‌دادیم کدام طرف، ایران است و کدام طرف عراق. پنجاه متر موانع و سیم‌های خاردار حلقوی، فرشی و خورشیدی بود. حاج احمد از داخل سیم خاردارها ما را عبور داد و گفت: هر کدام جلو یک سنگر آماده بایستید تا دستور عملیات بدهم. ناگهان چند تا عراقی را دیدم که نزدیک می‌شدند. به حاج احمد گفتم. گفت: «وجعلنا» بخوان، رد می‌شن و ما را نمی‌بینن. عراقی‌ها بالای سر ما رسیدند. ایستادند و با هم صحبت کردند و بعد از پنج دقیقه رفتند.

 تیراندازی بی‌هنگام

منتظر شروع عملیات بودیم. یک عراقی بی‌جهت شروع به تیراندازی کرد. یکی از بچه‌ها به نام حسن خیامی مجروح شد. درد عجیبی داشت. به بچه‌ها گفت: یکی دهان مرا بگیرد که صدایم بلند نشود. کسی قبول نکرد. برادرش این کار را کرد.

حسن در همین حالت شهید شد. صدای الله اکبر و رمز عملیات «یا فاطمه الزهرا» بلند شد. در محور ما که عملیات باید دو ساعت طول می‌کشید، ظرف بیست دقیقه تمام شد. تمام عراقی‌ها کشته شدند و گردان‌های بهرام سعیدی و حاج علی محمدی‌پور آمدند. فاو، همان شب سقوط کرد.

حاج احمد شهید شد

آن شب کسی نفهمید حاج احمد شهید شده. فردا صبح موقعی که بچه‌ها فهمیدند، دور پیکر پاکش جمع شدند و گریه می‌کردند. صحنة دلخراشی بود. گردان‌های بعدی فوراً جنازه را به عقب بردند. من در این عملیات شیمیایی شدم

یک‌سال بعد برای عملیات کربلای چهار آماده می‌شدیم. گردان ما که بسیاری از نیروهایش شهید شده بودند، نیروی جدید گرفته بود.

ساعت یک نیمه‌شب، پیک گردان مرا صدا زد و گفت: عابدینی (فرمانده جدید گردان) با شما کار داره. هوا خیلی سرد بود. در اتاق را با نایلون و پتو پوشانده بودیم. علاءالدین هم روشن بود و با اورکت زیر پتو خوابیده بودیم؛ ولی باز هم سردمان بود.

رفتم به سنگر عابدینی. دیدم حاج قاسم هم نشسته. عابدینی گفت: نیروها را به خط کنید بیایند لب رودخانه. گفتم: خیلی سرده. گفت: این کار هر شبه. بگویید بیایند. بچه‌ها را بیدار کردیم. با خودم گفتم توی این سرما چطور بچه‌ها یخ را بشکنند و بروند توی آب؟ لباس‌های غواصی یخ زده بود. وقتی لباس‌هایمان را در آوردیم و لباس غواصی پوشیدیم، پنج دقیقه بدنمان مات شده بود و چشم‌هایمان گرد. خیلی سرد بود. عابدینی گفت: بروید داخل آب و تا آن‌جا که توانایی دارید، جلو بروید. رفتیم. رسیدیم به یک پل که از بالای آن صدای بی‌سیم می‌آمد. عابدینی بالای پل ایستاده بود. بعضی از بچه‌ها از سرما بیهوش شده بودند. آنها را سوار لندکروز کرده، کنار آتش بردند.

عملیات لو رفت

عملیات لو رفته بود. مأموریت ما عوض شد. حاج قاسم گفت: فقط بروید آن‌طرف آب و با عراقی‌ها درگیر شوید. سی متر داخل آب رفته بودیم که از زمین و آسمان آتش گلوله و راکت و خمپاره بر سرمان فرو ریخت. دست و پای بچه‌ها کنده می‌شد و روی آب می‌افتاد، اما هیچ‌کس برنگشت.

رفتیم سمت دشمن تا خط شکسته شد. چند تا از بچه‌ها واقعاً کارشان خیلی درست بود. شهید فریدون حمزه‌ای، یکی از بچه‌هایی بود که عاشق نماز شب بود. اگر کسی می‌فهمید نماز می‌خواند، فوراً جایش را عوض می‌کرد. برادری داشت به‌نام غلامرضا که فکر کنم با هم شهید شدند. در کربلای چهار، در آب حرکت می‌کردیم. هنوز بیست متری به خشکی مانده بود. تیری به سرش خورد. در حالی که هنوز قدرت نگه‌داشتن خود را داشت. دستش را بالا آورد. خداحافظی کرد و گفت: من رفتم. و رفت زیر آب، شهید شد.

روی سیم خاردار خوابیدم

سیم خاردار زیاد بود. بچه‌ها در سیم خاردارها گیر کرده بودند. وضعیت بسیار سختی بود. عراقی‌ها با کلت که در جنگ، سلاح بی‌ارزشی است، بچه‌ها را می‌زدند. با قوتی که خدا به من عنایت کرده بود، خوابیدم روی سیم‌های خاردار و به بچه‌ها گفتم از روی من عبور کنند. بچه‌ها عبور کردند.
گلوله‌ای به پهلوی من خورد. مجدداً یک گلولة راکت یا تانک خورد کنار من که بلندم کرد و محکم به زمین زد. با ترکش آن، قطع نخاع شدم.
قایقی که یک نوجوان اصفهانی آن را هدایت می‌کرد، راه را گم کرد و اشتباهی به طرف ما آمد. من و چند تا از شهدا و مجروحین را داخل قایق گذاشتند. دشمن، قایق را به گلوله بست. قایق چند بار خاموش و روشن شد تا بالاخره ما را به ساحل خودی رساند.


مرا جزو شهدا بردند

به سختی نفس می‌کشیدم. مرا جزو شهدا در آمبولانس گذاشتند. چند تا جنازه هم روی من انداختند. به بیمارستان که رسیدیم، یک پزشک متوجه شد من زنده‌ام. با خودکار پهلویم را سوراخ کرد. خون‌ها بیرون ریخت. مرا به تهران منتقل کردند.
بعد از عمل جراحی در تهران، دکترها و پرستارها به من می‌گفتند: این سوراخ‌ها چیه در بدنت؟ ما که هر چه گشتیم بابت این سوراخ‌ها، ترکشی پیدا نکردیم. سوراخ‌ها زخم‌های سیم‌خاردار‌ها بود که من برای عبور بچه‌ها روی آنها خوابیده بودم.
به این ترتیب با قطع نخاع شدن و قطع پا، بنده از ادامه حضور در جنگ و جبهه محروم شدم و کربلای چهار آخرین برگ حضور من در آن فضاهای نورانی بود.

ایشان از سرداران لشکر 41 ثارالله بودن وتا لحظه شهادت درد ورنج زیادی را تحمل نمودند.یاد و خاطرش برای همیشه زنده باد.

خداوند شهدای جنگ تحمیلی را با شهدای بدر ، احد و عاشورا محشور کند.

علی آباد حسن

   بسمه تعالی   

علی آباد حسن روستایی است  در   شرق انار با فاصله یک 5 کیلومتری شهر انار  و  نزدیک به امین شهر حدود 2 کیلومتر و مثل بیشتر روستاهای انار سکونت در آن به کمی گرایش یافته است . در میان جاده آسفالته بین امین شهر - اسدآباد مهدوی - توکل آباد - قربان آبادو.... انار قرار گرفته است.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  علی آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه 55الی 55  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     علی آباد   در این کتاب:

علی آباد    ALIABAD 

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ19   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 52  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1403متر.کویری، گرم خشک در 5 ک م(کیلومتری) خاور انار .

جمعیت: 20 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش) 88 تن از طایفه‌ی جدید.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی و فرشبافی(12دستگاه)،فرشها با طرح کشان و یزد .(کشان همان کاشان است و یزد هم بطور مسلم طرحی برای فرش ندارد)

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه ، یونجه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان گزو اسکنبیل؛ بوته‌های متک (متکی= شیرین بیان) برای کاربرد دارویی.

مردم این آبادی وابسطه بشرکت تعاونی روستایی و خانه انصاف آبادی انارهستند.

عباس آباد

   بسمه تعالی   

عباس آباد روستایی است  در   شمال شرق انار با فاصله یک 1کیلومتری شهر انار  و بعلت نزدیکی به شهرستان انار مهاجرت زیادی از آن به شهر انجام گرفته و از طرفی این روستا قدیمی توانسته در دوره جدید با مهاجرت مقاومت نموده و باقی بماند این روستا یک شهید بنام حسین عبدالهی(شهدای انار ردیف77) تقدیم این نظام و دفاع مقدس نموده است.

دارای شورای مستقل و دهیاری هم می‌باشد. و مسجد  امام حسین علیه السلام زینت بخش روستاست.

جمعیت این روستا امروزه حدود222 نفر

و تعداد 56خانوار .

دارای 9 ضبط پسته بوده و متاسفانه دارای هیچ مغازه و محل تجاری نیست که علت آن نزدیکی به شهر می‌تواند باشد. از امکانات برق و تلفن و آب آشامیدنی برخوردار بوده ولی تاکنون مردم روستا از گاز محروم بودند که در طرح جدید سال90 انشاءالله از این نعمت نیز برخوردار خواهند شد.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  عباس آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ۵۴ال ۵۴  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     عباس آباد   در این کتاب:

عباس آباد    ABBASABAD  

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ17   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 53َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1402متر.کویری، معتدل خشک در 3 ک م(کیلومتری) شمال انار .

جمعیت: 25 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش) 87 تن از طایفه‌ی جدید.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی(8دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان اسکنبیل؛ پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی وابسطه بشرکت تعاونی روستایی آبادی انارهستند.

رضا آباد سال۵۵

   بسمه تعالی   

رضا آباد روستایی است  در  جنوب شرق انار و امین شهر با فاصله ٣کیلومتری امین شهر در جاده امین شهر به رسول آباد و بیاض و تقریباً خالی از سکنه شده و امروز چند خانوار افغانی در آنجا ساکن هستند . و بیشتر ضبط های پسته حسین آباد در اینجا واقع شده‌اند بعلت نزدیکی به شهر و داشتن امکانات ایجاد انبار و....

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  رضا آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ۴١ال ۴١  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     رضا آباد   در این کتاب:

رضا آباد    RREAABAD  

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ22   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 50َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1400متر.کویری، گرم خشک در 10 ک م(کیلومتری) جنوب خاوری انار .

جمعیت: 8 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش)64تن.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،باغداری و فرشبافی،فرشها با طرح کاشان و اصفهان.

کشت:آبی؛ آب از کاریز و چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،پنبه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان اسکنبیل؛در پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی از دبستان وشرکت تعاونی روستایی حسین آبادربهره می‌گیرند.

شهدای انار

 بسم رب الشهداء و صدیقین  

همیشه دنبال فرصتی بودم که بتوانم زندگی شهدای انار را بنویسم ولی نشد

ولی حالا برای حداقل هم که شده اسامی آنها را بیاورم سپس بر اساس حروف الفباء و در جایی دیگر براساس تاریخ شهادت و...

اما اکنون فقط اسامی:

1 شهید رمضان   اسفندمز *
2 شهید حجت اله ابولی اناری *
3 شهید اصغر احمدی *
4 شهید غلامرضا ارجمندی *
5 شهید  غلامرضا  اسدی مقدم *
6 شهید محمد اسماعیلی *
7 شهید محمد اکبر پور *
8 شهید   محمود انارکی محمدی *
9 شهید حسن انارکی محمدی *
10 شهید حسین اناری علیزاده *
11 شهید  علی انجم روز *
12 شهید محمد برجی پور *
13 شهید حسین بیاضی *
14 شهید اکبر بیاضی زاده *
15 شهید  محمد پور عبدالهی *
16 شهید محمود  پورسالاری *
17 شهید  حسین پورگل *
18 شهید  حسن  حبیبی *
19 شهید علی حسنی *
20 شهید  محمد حسینزاده جعفری *
21 شهید  عباس  حسینی اناری *
22 شهید  محمود  حسینی نوه *
23 شهید حسن حسینی *
24 شهید   احمد  خادمی *
25 شهید  مرتضی  خبری *
26 شهید حسین  رئیسی *
27 شهید غلامحسین رجب زادگان *
28 شهید  احمد  رحیمی *
29 شهید  حسن  رشیدی *
30 شهید احمد رشیدی *
31 شهید  حسین رضاپور *
32 شهید  محمد  رضایی پور *
33 شهید   محمد رضایی پور *
34 شهید محمود  روحانی پورسالاری *
35 شهید  محمود زاده رحمانی *
36 شهید اکبر  زارع *
37 شهید   علی  زارع *
38 شهید حسن سلطانمرادی *
39 شهید  حسین سلیمانی *
40 شهید حسین سلیمی *
41 شهید  غلامرضا  شهیدی *
42 شهید سید علی اکبر صابری *
43 شهید سید احمد صابری *
44 شهید کاظم صاحبی *
45 شهید حسین صادقی *
46 شهید  مهدی صالحی
47 شهید  مجید صالحی *
48 شهید حمید صالحی *
49 شهید مسعود صالحی *
50 شهید مهدی صالحی *
51 شهید سیدعباس طباطبایی *
52 شهید  حسین عبدالهی *
53 شهید حسن عبدلی *
54 شهید محمد علی عسکری *
55 شهید  علی  غلامرضایی *
56 شهید علی غلامرضایی *
57 شهید علی غیاثی *
58 شهید حاج جواد قدیری *
59 شهید حسن  قدیری *
60 شهید  حسین قدیری *
61 شهید  حسین  قدیری *
62 شهید   مهدی  قدیری *
63 شهید حسین قربانی *
64 شهید  محمد  کاظمی *
65 شهید علی اکبر کریمی *
66 شهید  حسین کشتاور *
67 شهید رضا کاظمی *
68 شهید  حسین  گرجی *
69 شهید  اکبر گنجی *
70 شهید محمد لطف آبادی آخوندی *
71 شهید   عباس محمد میرزایی *
72 شهید غلامرضا  محمدیان *
73 شهید ابراهیم محی الدینی *
74 شهید رضا مرتضوی *
75 شهید اصغر مرتضوی *
76 شهید  رضا  ملانوری *
77 شهید   اکبر مهدیزاده *
78 شهید  علی ناجی زاده *
79 شهید   علی ندافیان *
80 شهید   قاسم واحدالعین *
81 شهید  حسین  هاشمی *
82 شهید  سید محمد  هاشمی *
83 شهید غلامرضا یوسفی *
84 شهید حسین یوسفی *
85 شهید     *
86 شهید     *
87 شهید     *
89 شهید     *
89 شهید     *
90 شهید     *
91 شهید     *
92 شهید     *
93 شهید     *
94 شهید     *
95 شهید     *
96 شهید     *
97 شهید     *
98 شهید     *
99 شهید     *
100 شهید     *
101 شهید     *
102 شهید     *
103 شهید     *
104 شهید     *
105 شهید     *
106 شهید     *
107 شهید     *
108 شهید     *
109 شهید     *
110 شهید     *
111 شهید     *
112 شهید     *
113 شهید     *
114 شهید     *